کیش و مات
اصلا تعجب نکنید... اینجا ایران است و صدای ما را از جزیره زیبای کیش میشنوید...
اصلا تعجب نکنید... اینجا ایران است و صدای ما را از جزیره زیبای کیش میشنوید...
قبول دارم، تیتر طولانی و کشداری است، اما درباره یک فیلم سینمایی ۱۵۰ دقیقهای خسته کننده، آن هم مربوط به یکی از جذابترین شخصیتهای تاریخی، باید جملهای کامل به کار برد. «ابراهیم خلیل الله» محمدرضا ورزی، چند روزی است که بر پرده رفته و بعید میدانم به ضرب و زور تبلیغات وسیع تلویزیونی و شهری، حتی بتواند یک چندم بودجه چند صد میلیونی (و به روایتی میلیاردیاش) را تامین کند. گویی قرار نیست کار به کاردان سپرده شود و کارگردانی داستان حضرت ابراهیم را میسازد که حتی از نمایش پرکشش شعلههای آتش نمرود هم ناتوان است و همه چیز سر هم بندی شده به پیش میرود... و ما همچنان باید در حسرت بمانیم، حسرت ساخت یک اثر سینمایی مناسب مقام اولیا و اوصیا.
روز شنبه خبر رسید که اطراف میدان انقلاب شلوغ شده است، گویا طرفداران یک روحانی به خیابان ریخته اند؛ مردان و زنانی قمه و چاقو و شمشیر بهدست که از روز چهارشنبه در دو خیابان نزدیک به میدان انقلاب تجمع کرده بودند. آنها شعار میدادند که برای حفظ دین سنتی ایستادهاند. و البته تصاویرشان نشان میدهد که تا چه اندازه به آن شعار وفادارند (به ابزار دستشان توجه کنید). داستان بازداشت روحانی مذکور، حدود ۲ ماه پیش هم حوادثی آفرید، چرا که هوادارانش برای بازداشت نشدناش خیابان را بستند و تجمعی به راه انداختند. مذاکرات ماموران در شنبه به نتیجه چندانی نرسید و مردمان خسته در دمادم افطار در ترافیکی عصبی ساعتها گرفتار شدند. تا آنکه از دامنه تجمع اندکی کاسته شد، اما تعدادی از مردم عادی همچنان در بازداشت هواداران آن روحانی مانده بودند. تا آنکه سرانجام پس از ساعات طولانی (که ماموران منتظر دستور بودند)، تصمیم به اجرای حکم دادگاه ویژه روحانیت گرفتند و روحانی مذکور و تعدادی از هوادارانش بازداشت شدند. چندین قبضه سلاح گرم کشف شد و در میان درگیری، دو مامور پلیس به ضرب گلوله و تعدادی دیگر هم بر اثر اسیدپاشی مجروح شدند.
«دیدار با یک ذهن خطرناک»، این تیتر مصاحبه هفتهنامه تایم اخیر با محمود احمدینژاد است؛ گفتوگویی که در هاوانا انجام شده. روی جلد تایم هم به نقاشی-عکس رییس جمهوری ایران اختصاص دارد. تیتر اصلی تایم این است: جنگ با ایران چگونه خواهد بود؟ و چطور می شود از وقوع آن جلوگیری کرد.
این چهارمین مصاحبه احمدی نژاد طی یک ماه گذشته با رسانههای آمریکایی است؛ پس از گفتوگو با سی.بی.اس، او با تایم، نیوزویک (این هفته) و واشنگتن پست (شنبه) نیز سخن گفته است. و آنها هم هر چه خواستهاند در نقد او، مواضعاش و ایران کوشیدهاند.
موجیم و وصل ما، از خود بریدن است... ساحل بهانهای است، رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم، پروانه اخگریم... شمعیم و اشک ما، در خود چکیدن است
ما مرغ بیپریم از فوج دیگریم... پرواز بال ما، در خون تپیدن است
ما هیچ نیستیم، جز سایهای ز خویش... آیین آیینه، خود را ندیدن است
بی درد و بی غم است، چیدن رسیده را... خامیم و درد ما، از کال چیدن است
قیصر امین پور
دومین گوسفند شبیه سازی شده ایرانی، بامداد شنبه متولد شد؛ به میمنت و مبارکی و سلامتی. گروه پزشکی متخصص اعلام کرده که وضعیت عمومی دومین گوسفند شبیه سازی شده ایرانی هر لحظه رو به بهتر شدن است. این بره قرار است صاحب «نام» هم بشود. رییس پایگاه تحقیقاتی اصفهان پژوهشکده رویان گفت است که برنامه ما، ادغام پروژه شبیه سازی با پروژه سلولهای بنیادی با هدف استفاده در بیماران قطع نخاع است... و شما حساب کنید آدمیزادگانی که (احتمالا در آیندهای نه چندان دور)به چنین شیوهای متولد خواهند شد.
محمد رضا شجریان، استاد بلند آوازه موسیقی ایران، شنبه شب در هفتمین جشن سالانه خانه موسیقی با وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دیدار کرد؛ دیداری بیسابقه و بدون حضور خبرنگاران. هفتهای پیشتر هم یک روزنامه صبح گفتوگویی با همسر نقاش او انتشار داد و روز بعدش در اتفاقی نادر، یک روزنامه دیگر صبح، یادداشتی از او را درباره وضع موسیقی. دو سال پیش هم پس از زلزله بم، شجریان کنسرتی داد و درآمدش را صرف ساخت یک باغفرهنگ بزرگ در بم کرد.
این حضورها سالها پس از ۲ اتفاق مهم بود: اول آمدن شجریان به سیما در نوروز ۷۱ و دیگر نامه مشهور او و درخواستاش از صدا و سیما برای پخش نکردن آوایش، جز ربنای رمضان و مناجات هنگامه افطارش.
اینکه در دیدار شجریان با صفار چه گذشته، بحثی است و آنچه در ورای چنین رخدادی قرار دارد، بسا مهمتر. شجریان همواره در کناره سیاست و هنر زیسته ( و البته در حاشیه) و امضای «خاک پای مردم ایران» را برگزیده. بودناش در کنار مدیران سیاسی و فعالانه در میانه میدان دیده شدن را نمیتوان بی معنا و اتفاقی دانست و میشود خوشدلانه، به فال نیکاش گرفت.
فرمود : «انا الذی اهنت الدنیا، من کسی هستم که دنیا را خوار کردم» و براستی که چنین کرد. داغ بر دست برادر نهاد، دختر را (به جرم امانت گرفتن زیوری از بیتالمال)، سخت مواخذه کرد و چشم فتنه را کور و حکمرانان زر را بر کنار . اشک میریخت برای اهانت به زن غیر مسلم در بلاد اسلام و صورت سرخ میکرد برای یتیمان کوفه. می شود ساعتها و ماهها و سالها نشست و فقط چون عابر غبارگرفته ای، گزارش داد که او چهها کرده و چه میراثی برای شیعه گذاشته. اگر نیم تعلق خاطری باشد و یار همراهی، پیغامهایش، جهان را بیتردید در خود غرق می سازد (که تا امروز هم چنین شده)، که عدل مولا، اتفاقی ساده نیست.
بیسایه عنایت آن بزرگوار/کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
کره شمالی، اولین بمب اتمیاش را منفجر کرده و منابع خبری غربی مدام از مشکوک بودن این آزمایش سخن میگویند و ایران که حتی رآکتورش هم به راه نیفتاده، متهم به داشتن سلاح اتمی است.
از سبک بالان عاشق یادکن
سرخی خون، شقایق یاد کن
یاد کن ازجبهه های نور،نور
کای زبی یادی هزاران دیده کور
کوربادا هرکه عرفان راندید
اوج وصل جان به جانان را ندید
سردبادا،سرد،عشق دلقکان
گرمیِ عشق تو بر دلبستگان
جبهه ها! دل! مهبط سبحانیان
خانقاه و مجلس عرفانیان
از حمید عارف آنجا گفتگوست
صدهزاران نکته، موبه موست
از زبان صد ملائک گفتنش
باز می خواهدزبان وان هم کمش
در رد آرامشی در جبهه آ
دیده بر خاکِ جبهه سا
من به دنبال کرامت آمدم
«وانچه در وهم تو ناید» آمد«م»
در ردشادی به دریاها شدم
کوه را گشتم به صحراها شدم
آسمانها را به دنبالش زدم
صد زمین بر هم زدم از سوز دم
بر مزار «جبهه ای» راهم فتاد
ناگهان خاکش به قلبم غم نهاد
آنچه رادنبال بودم یافتم
از غمش صد شعر معنا بافتم
شادیم؟! فرسایش خواهش بود
خواهشم؟! صد درد را زایش بود
ای به دنبال تو جانها سوخته
جان «خرازی » به جانت دوخته
ای به دنبال تو«همت» آمده
در رد مردِ فتوت آمده
«باکری» سردارخونین بال جنگ
ای که برقلبی ندارد یاد، ننگ
ای عزیز عاشقان جاودان
برمَنَت یک ذره ی خاکی فشان
فارق حقی زباطل ، لیک کو
دیده ی حق آشنای درد خو
من غروب عشق در دل کاشتم
جان خود از مهر تو انباشتم
جبهه پایان نیست ، مقصد هم نبود
زنده یاد جبهه ، در قلب شهود
لیک بازار شهادت گرم بود
تا که عطر جبهه خلقی را ربود
گر به دنبال هوایش آمدی
در رد محراب آتش آمدی
نزد آنان رو که فکر جبهه اند
قلبهای پاک وبکر جبهه اند